بابایی قشنگم دوستت دارم یه دنیا
کیمیا جون
این مطلب را بیشتر برای بیان احساسم به دوست داشتنی ترین مردان زندگیم می نویسم.
به بابای مهربونم......به اون که هیچ وقت نتونستم عظمت بزرگواری و درایت و تدبیرش را بفهمم. به پدری که بهم فهموند که وقتی می گن" پدر عین کوه واسه دختر پشتوانه است" یعنی چی.به پدری که می دونم سالهای سال کنار مادر فرشته ام سختی کشیدند تا من و داداشهام زندگی خوبی داشته باشیم.
دختر نازم من بابایی دارم که بارها و بارها و بارها در اوج ناراحتیهایم آنچنان با کلام زیبایش دلم را آرام کرده که خواسته ام خم شم و ببوسمش و تشکر کنم از این همه درایتش ولی نمی دونم.....راستش شاید شرم مانعم شده ولی روزی این کار را خواهم کرد. یه روز دستانش را غرق بوسه خواهم کرد و بهش خواهم گفت که چقدر برایم ارزش دارد. بهش خواهم گفت که چقدر به وجودش افتخار می کنم و چقدر داشتنش برایم در تمام لحظات زندگیم مایه مباهات و افتخارم بوده.
کیمیا جان من پدری دارم که رنج و درد من را بارها دیده...اشکهایی که از سر ناراحتی ریخته ام را دیده و دلش از ریختن اشکهای یگانه دخترش به درد آمده ولی باز خوددار بوده و بهترین راه برخورد با مشکلات را جلوی پایم گذاشته. شاید هر پدر دیگری جای او بود با دخترش همدردی می کرده و آنان را که اشک دختر نازنینش را جاری کرده اند را به صلابه می کشیده ولی او این درد را به جان خریده و سنگهای زندگیم را یکی یکی با راهکارهای بی نظیرش از جلوی پایم برداشته. چه اون موقع که دختری مجرد با یه عالمه آرزوهای رنگی بودم ،چه اون موقع که شدم زن یک مرد نازنین و چه الان که مادر دوست داشتنی ترین دختر دنیا هستم همیشه و همیشه پدری داشته ام که دلم به پشتگرمیش گرم بوده.
هیچ وقت ،هیچ وقت و هیچ وقت نمی توانم محبتهایش را جبران کنم فقط دلم می خواد یه روز بهش بگم "بابای خوبم مطمئن باش که می دونم چقدر برامون و برای خوشبختیمون تلاش می کنی"
٧سال پیش پایان نامه ام را با این جملات تقدیم پدر و مادرم کردم:
ماحصل آموخته هایم را تقدیم می کنم به آنان که مهر آسمانی شان آرام بخش آلام زمینی ام است.
"به استوارترین تکیه گاهم،دستان پرمهر پدرم"....." به سبز ترین نگاه زندگیم،چشمان سبز مادرم"
که هرچه آموختم در مکتب عشق شما آموختم و هرچه بکوشم قطره ای از دریای بی کران مهربانیتان را سپاس نتوانم بگویم.امروز هستی ام به امید شماست و فردا کلید باغ بهشتم رضای شما. ره آوردی گران سنگتر از این ارزان نداشتم تا به خاک پایتان نثار کنم،باشد که حاصل تلاشم نسیم گونه غبار خستگیتان را بزاید
بوسه بر دستان پرمهرتان
و اینک که 7سال از آن روز می گذرد بار دیگر می نویسم:
به مهرداد نازنینم،یگانه عشق زندگیم.....
مهردادم زندگی در کنارت خیلی زیباست.زندگی کردن در کنار مردی که می دانی به خاطرت تمام سختیها را به جان می خرد تا خانواده اش را به یک ساحل امن و آرام برساند برای هر زنی آرزویی بزرگ است. از اینکه برای خوشبختی من و دختر قشنگمون و زندگی زیبایمان با تمام توانت تلاش می کنی ممنونم. به دخترمون خواهم گفت که چه پدر بی نظیری داره. بهش یاد خواهم داد که پدرش محکمترین تکیه گاه زندگیش است و اینکه می تواند در لحظه لحظه زندگی روی کمک بابای مهربونش حساب کند.
دوستت دارم عشق بزرگ مامانی.
پی نوشت:کیمیا جان وقتی ازت می پرسم عشق بزرگ مامان کیه؟ می گی:"بابایی" و وقتی می گم عشق کوچولوی مامانی کیه؟ می گی"منم"
من وکیمیا دیروز رفتیم واسه بابایی یه کادو با سلیقه و انتخاب کیمیا خریدیم.بعد از خرید کادو کیمیا گفت "مامان فردا بریم یه دسته گل هم بخریم صبح که بابا بیدار شد بذاریم روی بالشش." ولی مثل همه بچه های شیطون دنیا کیمیا خانوم هم نتونستند طاقت بیارن و همون دیروز کادو را خونه مادر جون به بابایی دادند. ههههههه
این هم یه کادو از نوع وبلاگی از طرف کیمیا به بابا جون مهربونش.....
و اما پدرشوهر نازنینم
پدری که می دانم سالهای طولانی پا به پای همسرش کوشیده اند تا فرزندان عزیزشان را به ثمر برسانند. پدر مهربانی که صفا و صمیمیت و سادگیش را می پرستم و هنر دستانش همیشه مایه افتخار و مباهاتم بوده. دلم می خواد یه روز بهش بگم همیشه آرزو داشتم یه پدرشوهر مهربون مثل شما داشته باشم و تو این 6سالی که یگانه عروستون بودم نهایت تلاشم را کردم که جای دخترنداشتتون را براتون پر کنم.بابابزرگ نازنین من و کیمیا به خاطر داشتن یه همسر مهربون و یه بابای فداکار مدیون زحمات شما هستیم. دوستتون داریم و امیدواریم سالهای سال سایه پرمهرتون بالای سرمون باشه.
این هم کادوی وبلاگی بابابزرگ جون.....