کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

کیمیا و جعبه های کفش....

1391/4/9 19:10
نویسنده : مریم
1,256 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم

یکی از بازیهای قشنگ این روزهات خونه ساختن با هر چیزیه که پیدا کنی و بتونی 2تا دیوار درست کنی....اون وقته که یه خونه خوشگل ساخته می شه که می تونه مدتها سرگرمت بکنه...تو این خونه اغلب یه شخصیت مامان هست یه ملیکا یه کیمیا و یه مهمون...اغلب هم یه مهمونی تولد توش برپاست و یکی از این شخصیتها می شوند صاحبخونه و صاحب تولد ..بقیه هم می شن مهمون....

اولین بار دایی نیمای مهربون تو خونه مادرجون با صندلیهای میز ناهارخوری و چند تا میز و روفرشی و چادر نماز مادر جون واست خونه درست کرد و شما هم با دیدنش ذوقی کردی وصف نشدنی.ما آدم بزرگها برای وصف این همه خوشحالی می گیم" اگه همه دنیا را بهمون می دادن این همه خوشحال نمی شدیم" ......خلاصه من و دایی نیما و دایی سینا به یاد ایام کودکیمون که نصف روز وقت صرف می کردیم تا یه خونه بسازیم و بعد در عرض نیم ساعت خرابش می کردیم کلی باهات تو خونه قشنگت بازی کردیم....واین شد پایه خونه سازی شما.

دختر خلاقم این بار شما تو خونه خودمون پایه های جدیدی کشف کردی برای خونه سازیت....اگه گفتی چی؟؟؟؟ پایه های جدید جعبه های کفشهای من بود که شما خیلی اتفاقی یه روز که در کمد باز بود دیدیش و خودت پیشنهاد دادی که باهاشون خونه درست کنی. من هم که اصولا" برای تمام فعالیتهایی که باعث می شه قوه تخیلت را به کار بندازه پایه هستم این بار هم تمام جعبه ها را کشیدم بیرون و خلاصه خونه ای درست کردی در حد تیم ملی.....

 دختر گلم امیدوارم پایه های زندگیت همیشه محکم و استوار باشه و همیشه بتونی روی پای خودت بایستی.

من و بابایی تمام سعی خودمون را می کنیم که تا زمانی که در کنارت هستیم محیط خونه مون را به عنوان یه پناهگاه امن برایت درست کنیم و امیدوارم شما هم در آینده هرجا که باشی بتونی محیط خونه خودت را  سرشار از عشق و صمیمیت درست کنی. چون هر خونه ای که این دو را داشته باشه بهترین و قشنگترین و زیباترین خونه است....

 پی نوشت 1:چقدر من کفش دارم و خودم خبر نداشتم.......

پی نوشت 2 : بابا بعد از دیدن این جعبه ها اولتیماتوم داده که دیگه حق کفش خریدن ندارم تا اینا رو پاکسازی کنم.....

پی نوشت 3: اون تختی که کنار خونه است را خودت آوردی گذاشتی و گفتی "اینجا مثلا" حیاطه و ما یه تخت گذاشتیم که بچه ها روش بخوابند و بازی کنند"

نمی دونم این صحنه را کجا دیدی که تو ذهنت مونده ولی قربون اون دل صاف و ساده ات برم که به نظر می رسه مثل مامان و بابا عاشق یه حیاط نقلی با یه حوض و یه تخت و هندونه خوردن رو اون تخته.....

کیمیا در حال خانه سازی

 

کیمیا در خانه جدیدش

 

 این هم یه جشن تولد درست و حسابی با حضور یه عالمه مهمون عروسکی.....

 

جعبه کفشها این دفعه تبدیل به میزهای پذیرایی شده بودند....یه کیک خیلی خوشگل هم با خمیر درست کردی که هرکاری کردم نذاشتی ازش عکس بگیرم.

 

مراسم تولد همراه عروسکها...

 

این هم مهندسی و ساخت نمای kids club . جایگاهی که تو باشگاه انقلابه و مخصوص بچه ها...شما و یلدا هم عاشقش هستین.

قسمتی که تو عکس مشخص کردم دستشوییه.

kid s club

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سوزی(مامان سوفیا)
8 تیر 91 17:15
کیمیا عزیزم امیدوارم که به خونه آرزوهات برسی و همیشه در کنار مادر و پدر مهربانت خوشحال و سلامت باشی


مرسی سوزی قشنگم....من هم امیدوارم روزی بتوانم سوفیای نازنین را بر قله های موفقیت( درست مثل مامانش) ببینیم
آوا مامان رادين
12 تیر 91 9:33
اي جانم به اين دختر خلاق!
مريم جون وقت كردي كفش بخر عزيزم. حداقل اينه كه خونه اين دخترك بزرگتر ميشه.


اره...ولی اون وقت دیگه شوهرم یه لحظه هم منو خونه راه نمی ده....چشمکککککک
مهسا
21 تیر 91 21:03
کیمیا عسلی تو هم که مثل پسر من اتاق نداری و باید تو آشپزخونه بازی کنی!


مهسا اتاق را خیلی حوب اومدی.....