کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

جشنواره تابستانه با سیمرغ

1391/4/17 20:10
نویسنده : مریم
1,482 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین دخترم

امروز جمعه 16 تیر ششمین سالگرد عروسی من و بابایی بود و راستش در نهایت یه سالگرد متفاوت با هر سال از آب دراومد. ما هرسال یه جشن یا مهمونی تو همچی روزی می گرفتیم ولی امروز یه برنامه ویژه تو فرهنگسرای ابن سینا (که ما معمولا" شما را برای دیدن نمایش عروسکی می بریم اونجا) برپا شده بود. من و عذرا جون و مریم جون(مامان نیکی و علی)از هفته قبل برای شرکت تو این جشنواره برنامه ریزی کرده بودیم و من حیفم اومد که شما این برنامه را از دست بدهی و در نتیجه تصمیم گرفتیم بی خیال مهمونی بشیم و بریم اونجایی که دردانه قلبمان خوش است.

جشنواره "با سیمرغ" برنامه جالبی بود....شن بازی،آب بازی،نقاشی با آبرنگ روی کاغذهای دیواری،سفال سازی ، مولودی(به مناسبت نیمه شعبان) و لگو بازی فعالیتهایی بود که مسئولین این جشنواره و البته فرهنگسرای ابن سینا تدارک دیده بودند.

اول از همه با شن بازی شروع کردیم و شما دو تا وروجک حسابی رفتین تو شنها و از اونجایی که من و عذرا جون از قبل فکر این موضوع را کرده بودیم حسابی لباس اضافه به همراهمون اورده بودیم.

قبل از هرکاری هرکس باید یه سطل و یه بیلچه پیدا بکنه.....

شروع بازی

سطلها کم کم باید پر بشن و بچه ها هم حسابی خودشون را شنی بکنن. (چقدر لبخندهای شما دوتا وقتی دارین از ته دل ذوق می کنین زیباست)

یه خنده زیبا

حالا وقتش می شه که بچه ها جاشون را عوض کنن و برن بالای تپه شنی....

صعود بر فراز قله شنی

و این بار شن بازی دوباره روی قله

شن بازی روی قله شنی

حالا نوبت نقاشی با آبرنگ روی دیواره....البته این کار به خودی خود سبب رنگی شدن و کثیف شدن بچه ها از سر تا پا می شه....ولی مسئولین محترم فرهنگسرا برای جلوگیری از این امر زحمت کشیده و یه عالمه کاور لباس تهیه کرده بودند.ما هم سرشون را به اندازه سر بچه ها پاره کردیم دو تا جای دست خوشگل هم واسشون درست کردیم و خلاصه اینجوری لباسها از رنگی شدن در امان موندن.

دخترهای نازنین ما نقاشی را با رنگ زرد شروع کردند....و ما البته نفهمیدیم کدومشون اول این رنگ را انتخاب کرد.مهم این بود که هردو مثل همیشه رنگ مشابه هم  را انتخاب کردند.

شروع کار با رنگ زرد

و بعد قرمز انتخاب شد......

خیلی خیلی جدیییییییی

ما که معنی این قر دادن موقع نقاشی را نفهمیدیم فقط سوژه عکاسی برای خودمون و البته اطرافیان و یه عالمه خنده شد.

یه قر خوشگل...

و در نهایت یه نقاشی که شاید برای همه بی معنی باشد ولی برای دخترکم یک دنیا مفهوم دارد و برای من یک دنیا زیبایی و ارزش....

تصویر نهایی

 بعد رفتیم سراغ اتاق بازی که پر بود از یه عالمه لگو و بچه ها حسابی خوش گذروندن.....(البته قبلش جای همه خالی یه بستنی به بچه ها و موز و آبمیوه هم به بزرگترها از طرف جشنواره دادن که میل کردیم)....

مثل همیشه شروع بازی، کیمیا و یلدا در کنار هم هستند

انتخاب لگوی مناسب

این دو تا آقای محترم از مجریان و گردانندگان اصلی برنامه بودن.دستشون درد نکنه با حرفهای بامزه شون اسباب خنده همه را فراهم کردند. فقط نفهمیدیم چرا همان بدو ورود به سالن آمدند و نشستند پیش دخترکان ما.....

کیمیا و آقایون مجری

و در نهایت کیمیا خانم نازنین یه عالمه لگو را به هم وصل کرد و وقتی پرسیدیم چی ساختی؟گفت این بچه ام است و به قدری لطیف و مهربانانه و با دقت بغلش کرد و آورد نشونمون داد که هیچ جای شکی برایمان نذاشت که واقعا" به این کاردستی به چشم نوزادی تازه متولد شده می نگرد.

کیمیا و بچه ای که با لگو ساخته شده

ساعت 8:30 مراسم تموم شد. هیچ کدوممون هم تو قرعه کشی نهایی برنده نشدیم. در عوض همه با هم رفتیم شهر کتاب که درست مجاور فرهنگسرا است و مثل همیشه نتونستیم طاقت بیاریم و همگی یه عالمه خرید واسه بچه ها کردیم.بعدش مریم جون و فرامرز عزیز به همراه فرشته های نازنینشون نیکی جون و علی جون ازمون جدا شدند و ما به همراه عذرا و هومن و یلدا شام رفتیم رستوران آواچی. از اونجایی که رستوران مثل همیشه خیلی شلوغ بود و ما هم خسته بودیم غذاهامون را گرفتیم و اومدیم تو پارک نزدیک رستوران و شام ششمین سالگرد عروسیمون را به همراه بهترین دوستانمون توی پارک خوردیم.

دختر گلم امروز شما و یلدا جون و نیکی نازنین به همراه علی کوچولوی شیطون حسابی بازی کردین و خوش گذروندین..... امیدوارم تمام لحظات زندگیت گرم و سرشار از شادی باشد. دوستت دارم فرشته زیبایم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)