کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

آموزش اولین مفاهیم ریاضیات

1391/6/6 14:24
نویسنده : مریم
956 بازدید
اشتراک گذاری

گلدونه خوشگلم...

بهت گفته بودم که تازگیها خیلی دوتایی با هم بازی اختراع می کنیم و من تو این بازیها حسابی هوش و خلاقیت شما را به کار می گیرم....امروز هم با هم یه بازی اختراع کردیم که سابقه اش برمی گرده به حدود 1ماه پیش و ماه رمضون.....

خونه مادر جون بودیم و شما مطابق معمول همیشه که وقتی خونه بابابزرگهات حوصله ات سر می ره ،می ری سر یخچال،اون روز هم در حال بازرسی محتویات یخچال بودی....که یهو یه ظرف پر از خربزه قاچ شده حواست را جلب کرد...مادرجون برای اینکه موقع سحر بتونن به راحتی و سریع خربزه ها را بخورند اونها را به تیکه های ریز بریده بودند..

بازی جدید شما هم از همین ظرف شروع شد....بدون این که چیزی به ما بگی رفتی و از کابینت بشقابها چند تا بشقاب آوردی ..من و مادرجون هم مشتاقانه منتظر بودیم تا ببینیم می خواهی با خربزه ها چیکار کنی...اولین فکر این بود که بشقابها را بدی به ما و خربره ها را تعارفون کنی....ولی شما نشستی زمین بشقابها را چیدی جلوت و شروع کردی داخل هر ظرف یه خربزه گذاشتی....بعد از اینکه تو هر ظرف یه دونه گذاشتی یکی دیگه به هرکدام به ترتیب اضافه کردی و این کار را تا اتمام خربزه ها انجام دادی.....

من و مادر جون انگشت به دهان داشتیم دخترک 5/3 ساله ای را نگاه می کردیم که خیلی راحت داشت خود به خود اولین مفاهیم ریاضیات و تقسیم کردن را یاد می گرفت....اون روز خیلی افسوس خوردم که نتونستم از این صحنه ها عکس بگیرم......

این موضوع را گوشه ذهنم نگه داشته بودم تا یه روزی ازش استفاده کنم و امروز موقعیت جور شد....چند هفته پیش یه اسباب بازی برات خریده بودم به نام آسمون و ریسمون.....شامل یه سری مهره سوراخدار بود که شما می بایست از اون سوراخها نخ رد می کردی و همه مهره ها را پشت سرهم ردیف می کردی...

خب مثل همه بازیهای دیگه این کاربردی بود که به ذهن تهیه کننده اش رسیده بود ولی اصولا" ما عادت داریم با هر وسیله بازی 100 تا بازی دیگه هم اختراع کنیم....

پس چند تا کاسه کوچیک دیگه،مهره های آسمون ریسمون و یه دختر خوشگل باهوش (البته همه اینا به همراه یه مامان باحوصله) کنار هم،  شدند آغاز بازی ای که خیلی زیبا و آموزنده بود....مهره ها را دادم به دخترکم و گفتم "کیمیا مثلا" اینها میوه هستند.دوستهای شما هم اومدن اینجا و ما می خواهیم اینا را بینشون تقسیم کنیم. به نظرت باید چیکار کنیم؟"و جوابمان شد تصاویر زیر.....در طی این مراحل مثل همیشه من فقط و فقط شاهد و عکاس هستم....

کیمیا و ظرفهای خالی....

اولین چیزی که به فکر دخترکم رسید تفکیک مهره ها به ترتیب رنگشان بود....

 

 

 

 همانطور که می بینید توی تموم پیاله ها مهره ها کاملا" به تفکیک رنگ تقسیم بندی شدند...

مرحله بعدی گفتم" کیمیا دوستهات می گن ما دوست داریم از هر رنگی یه دونه داشته باشیم. مامانی میشه به همشون از همه رنگها بدی؟" و دختر نازم گفت" بعله که می شه"....و دوباره نتیجه شد عکسهایی که می بینید و من کماکان دخالت نکردم و عکس گرفتم....

 

 

 

 

 

 و در نهایت یه دختر ناز و جیگر مامانی با یه نگاه خیلی فاتحانه...از اون نگاهها که معنیش اینه که "دیدی تونستم؟"....البته جاتون خالی بعد از گرفتن این عکس و خاموش کردن دوربین یه دل سیر دخترم را چلوندم....

 

  نکات قابل توجه:

  *می دونم نباید ظرف چینی می دادم دست بچه...ولی راستش 5تا ظرفه یه شکل و پلاستیکی نداشتم....هرچند می دونستم که تو این بازی ممکن بود یکی از ظرفهایی که ناسلامتی جهیزیه ام هم هستند بشکنه....ولی خب خداییش ارزش این را داشت که کیمیا به این سادگی مفهوم تقسیم کردن را بیاموزه....

 *تو این پکیج بازی از هر رنگ 8مهره وجود داره....کیمیا تو بازی دوم یه رنگ زرد تو هر ظرف گذاشت و به ظرف اول و دوم و سوم یه زرد دیگه هم اضافه کرد...ولی متوجه شد که به همه ظرفها دوتا نمی رسه پسسسسسسسسسس تو تقسیم رنگ بعدی توی هر ظرف فقط یه دونه گذاشت و بقیه را داد به من که نگه دارم.....

  نتیجه اخلاقی:لازم نیست واسه آموزش دادن به بچه ها بریم سراغ یه عالمه کلاس و آموزشگاههای جورواجور و خیلیییییییییییی گرون و یا یه کلی سی دی و کتاب و ....بخریم...

  بوخودااااااااااا با یه سری وسایل ساده هم می شه خیلی چیزها به بچه ها آموخت...مگه نه؟؟؟؟

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

آرزو
6 شهریور 91 15:57
خیلی از خوندن وبلاگ کیمیا جون لذت بردم و نکات خوبی رو یادداشت برداری کردم امیدوارم موفق و موید باشید
راستی یه نکته ای که نظرم رو جلب کرد این بود که کیمیا جون تو خونه هم کفش میپوشه دختر من هم همیشه تو خونه کفش میپوشه چون دکترش معتقد با این کار پاهای بچه ها بهتر شکل میگیره شما به توصیه پزشک این کارو انجام دادید یا خودتون این تصمیمو گرفتید
وای ببخشید خیلی پرچونگی کردم


آرزوی عزیزم سلام....خیلی ممنون که بهمون سر زدی..باز هم از این کارها بکن و پیشمون بیا....از اظهار لطفت در مورد وبلاگ هم متشکرم....
و اما کفش....راستش حق با شماست کفش تو خونه خیلی برای بچه ها خوبه.اینو می دونم ولیییییییییییی کیمیای من راه رفتن بلد نیست چون همش داره می دود...در نتیجه من دمپایی تو خونه پاش نمی کنم که نخوره زمین.....(باور کن شوخی نمی کنم کیمیاکلا تحرک و جنب و جوش زیادی داره..).اون کفشها هم که توعکس معلومه به قول خودش کفشه عروسیشه...اون روز از صبج بهش حس عروس شدن دست داده بود و خلاصه کفش سفید و جوراب شلواری سفید و لباس محبوبش....
موفق و شاد و سلامت باشی دوست عزیزم.

مامان سارا ...(دردونه جون)
6 شهریور 91 19:32
بسيار عالي بود و از همه ي مراحل بسيار لذت بردم

موفق باشيد


مرسی سارا جون...خیلی لطف داری...باز هم بهمون سر بزن.پاینده و سلامت و شاد باشی.

مامان پریناز
7 شهریور 91 16:06
نازی دختر شیطون باهوش.آفرین مریم جون کلی خندیدم تو نظر بالایی گفتی کیمیا راه رفتن بلد نیست!آخه همه به پریناز همینو میگن.میگن این راه رفتن بلد نیست فقط دویدن بلده!! راستی دخترت شبیه خودته ها!
مامان یاسمن الیسا
20 شهریور 91 13:41
افرین به کیمیای با هوش مریم جون معلومه که کیمیا علاوه بر اینکه کاملا به خودت شباهت داره از نظر هوشی هم به خودت رفته
آریانا
23 شهریور 91 15:22
آفرین به دخملی باهوش و زرنگ