کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

آموزش قوانین راهنمایی و رانندگی

1391/6/28 14:23
نویسنده : مریم
1,267 بازدید
اشتراک گذاری

کیمیای نازنینم

یکی از دغدغه های همیشگی من و بابا در رابطه با تعلیم و تربیت شما اینه که قانون را به شما یاد بدیم و مهمتر از اون احترام و عمل کردن به قانون را هم بهت آموزش بدیم. واسه همین هم از همون موقع ها که شما خیلی کوچولو بودی یه سری مسایل را برایت به صورت قانون تعریف کردیم و ازت خواستیم که بهشون احترام بذاری....یه چیزهای خیلی ساده مثل نخوردن بعضی خوراکیها،بازی کردن با اسباب بازیها فقط تو اتاق مگر با اجازه از مامان و بابا،لاک نزدن تا زمان رفتن به مدرسه و خیلی خیلی چیزهای دیگه.
می دونی گلم یه وقتهایی حس می کنم من واقعا" خوشبختم که خداوند دختر دانا و منطقی چون شما بهمون داده که در صورت توضیح هر موضوع با منطق بهت اونو می پذیری....

                                       **************************
مهرداد یه حرف خیلی خوبی در مورد فرق راننده ها با هم می زنه...اون می گه مشکل ما اینه که تو رانندگی هنوز فرهنگ رانندگی را یاد نگرفته ایم و این موضوع تو افرادی که نسل اول راننده توی خونواده هاشون هستند بیشتره....اون همیشه می گه رانندگی کسی که پدر و پدربزرگش رانندگی بلد بوده اند خیلی بهتر از رانندگی یکیه که فقط پدرش رانندگی بلد بوده و من این حرفش را خیلییییییییییی قبول دارم. واسه همین هم خیلی خیلی سعی داریم که کیمیا را از بچگی با اصول راهنمایی رانندگی آشنا کنیم...کیمیا تا 1سالگی حاضر نشد که تو صندلی مخصوصش بشینه و همیشه تو بغل من بود..من هم کل این مدت را می نشستم صندلی عقب و بهش یاد دادیم که بچه ها تا 10 سالگی حق نشستن تو صندلی جلو را ندارند...یه کم که بزرگتر شد موفق شدیم بنشونیمش روی صندلی مخصوصش و کمربندش را ببندیم...
و حالا امان از روزی که سوار ماشین کسی بشیم که راننده یا سرنشین جلو کمربند نبنده....کیمیا طرف را به مرز جنون می رسونه.
مامان چرا این آقا یا خانم کمربند نبسته؟
مامان اگه الان راننده ترمز شدید کنه سر این آقا یا خانم به شدت می خوره به شیشه جلو و زخمی می شه.و و و و .......تا طرف ناچار بشه کمربندش را ببنده.....

یه بازی هم داریم.....یه دوربین قدیمی داشتیم که بیچاره عمرش را کرده بود...دادیمش دست کیمیا و گفتیم تو ماشین که هستیم به اطراف نگاه کن و هر کسی که تو ماشینش کار بدی می کنه عکس بگیر تا بدیم به آقای پلیس که اون هم جریمه شون بکنه....
خلافهای راننده ها هم اینها بودند:نبستن کمربند، آوردن دست از شیشه بیرون، بلند کردن صدای ضبط،لایی کشیدن(باور کنید دیگه خود دخملمون می فهمه که کی داره بد رانندگی می کنه)، پرت کردن آشغال از شیشه به بیرون از ماشین و گناه نابخشودنی هم اینه که بچه ای تو صندلی جلو بشینه که در این صورت حسابش می شه با خود کرام الکاتبین......
البته این دوربین یه وقتهایی توسط من یا بابایی مهربون میره به دست پلیس..ایشون هم عکسها را می بینن و برای تشکر از کیمیا معمولا" یه جایزه هم می فرستن.....خنده

                                     **************************
القصه ...دخملی خوشگلم یه چند وقتیه که من و بابا حسابی رفتیم تو بحر این که تابلوهای راهنمایی رانندگی را یادت بدیم...انصافا" هم خودت به شدت استقبال کردی....
شروع آموزش با تابلوی "پارکینگP " تو جاده بود....بهت یاد دادیم که هروقت تو جاده خسته شدی یا جیش داشتی دنبال این تابلو باشی تا بابایی نگه داره....
"قابل توجه اون دسته از رانندگان که فکر می کنن جاده پیاده روئه جلوی در خونه شونه و هر آن که اراده کنن می تونن ماشین محترمشون را نگه دارن...."
و بعد تابلوی عبور اطفال....به قول خودت این تابلو یعنی یه نفر دست خواهریش را گرفته و با هم دارن رد می شن....
تابلوی عبور عابر پیاده....کیمیا می گه یه بابا که با دخترش دارن از خیابون رد می شن...
(هرکی بتونه جدی جدی فرق تصویرهای این دو تا تابلو را بگه جایزه وبلاگی داره )
و یه عالمه تابلوی دیگه....
چند روز پیش خودت گفتی "مامان اگه این دفعه ستاره های سبزم زیاد شد برام یه اسباب بازی می خری که تابلوها را یادم بدی؟
ما هم که اصولا" برای خرید وسیل بازی فکری با کله می ریم تو شیشه،گفتیم چشم دلبرکمون....و یه پروژه تازه واسه من شروع شد برای خرید یه بازی فکری جدید واسه گلدونه مون.....
گشتم و گشتم و گشتم و هرچی بیشتر گشتم کمتر پیدا کردم.....باور کنین از هر فروشنده که می پرسیدم بازی فکری برای آموزش علایم راهنمایی دارین ؟یه جوری نگام می کرد که انگار همین الان یه دایناسور وارد مغازه اش شده.....خلاصه یه روز که به هوس خرید مانتوی سبز رفته بودم بیرون از جلوی یه کتابفروشی خارجکی رد شدم....اولش به خودم گفتم اومدم مانتو بخرم ولی بعد اونور ذهنم گفت فقط یه چرخ می زنی و بر می گردی و بعد پریدم تو مغازه و دوباره داستان دایناسور تکرار شد.....موقع خارج شدن خانم فروشنده صدام کرد و گفت :خانم این به دردتوت می خوره؟ و اگه گفتین چی نشونم داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینوووووووووووووووووووووووو

یعنی اگه خوشگلترین مانتوی سبز دنیا را می دیدم به اندازه دیدن این فلش کارتها خوشحال نمی شدم...خلاصه کارتها را انداختیم تو کیفمون و داشتیم برمی گشتیم که فروشنده گفت:خانم قابلی نداره ها....و ما بسیار خجل زده شدیم...پولش را دادیم و دوباره داشتیم برمی گشتیم که دوباره فروشنده گفت:خانم کیف پولتون را جا گذاشتین و ما دوبارهخجالت
خلاصه مانتو را که فراموش کردم ....برگشتم خونه و انقدر صبر کردم تا کیمیا هی کار خوب بکنه و هی ستاره سبز بگیره تا جایزه اش را بهش بدم...(بین خودمون بمونه یه کم تو دادن ستاره سبز زیاده روی هم کردم)...تا بلاخره کارتها را بهش دادم و دخترم از اون ذوقهایی کرد که من عاشقشمممممممممم.....با هم نشستیم و تو یه عصر قشتگ تایستونی با هم اونها را یاد گرفتیم...

من و کیمیا این کارتهای انتشارات اموزش که تحت عنوان "کارتهای دید آموز" هستند را خیلی خیلی دوست داریم و بوسیله اونها خیلی چیزها به کیمیا یاد دادیم....قیمتی هم ندارن...این بسته را من حدود 3500 تومان گرفتم...تو هر ست 30 تا کارت هست که با اهداف مختلف آموزشه و کیمیا بیشتر اونها را داره....این آخری هم که واقعا" مفید و آموزنده بود....دست طراحش واقعا" درد نکنه...

حالا ما خیلی خوشحالیم از اینکه تونستیم دختر 3 سال و 7ماه ام را با این اصول اولیه آشنا کنیم....و بی صبرانه در انتظار روزی هستیم که ببینیم دختر نازنینمان به زیبایی رانندگی می کند و ما به وجودش بیشتر افتار می کنیم....

******************

خیلییییییییییی بعد نوشت:

یادتونه چند روز پیش ها در مورد آموزش نحوه تقسیم کردن با کیمیا بازی کردیم....حالا بعد از چند روز دیشب دختر گلم بعد از اینکه یه بار دیگه همه علایم را مرور کردیم خودش گفت"مامان اجازه هست یه بازی جدید با کارتها انجام بدیم"...حالا بازی جدید چی بود؟؟؟"تقسیم کارتها".... کیمیا با ایده خودش کارتها را از من گرفت و اونها را با توجه به محتویاتشون به 3گروه تقسیم کرد...کارتهای مربع،مثلث(یا به قول خودش سه گوش) و کارتهای دایره (یا به قول خودش گردی)
منو می گین از خوشحالی پرواز کردم....بلاخره رسیدم به اونجایی که آرزوش را داشتم و براش تلاش می کردم....کیمیا داره خلاقیت را دیگه همه جا به کار می بره و استفاده های مختلف از یه وسیله ساده را یاد می گیره و مهمتر اینکه مفهوم تقسیم را به خوبی و کامل درک کرد....
خدایا سپاس فراوان.....

این هم عکس تقسیم کارتها:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مهسا(مامان کیان)
27 شهریور 91 20:00
کیمیا عزیز خاله. امیدوارم تمام قوانین راهنمایی و رانندگی را زود یاد بگیری و بتونی در آینده یک راننده خیلی خوب باشی. هر وقت کسی از رانندگیت تعریف کرد توی دلت از مامان گلت تشکر کنی. بلند هم بگی اشکالی نداره
آوا مامان رادین
28 شهریور 91 10:33
آفرین دخترم . حتما شما هم مثل مامان گلت یه راننده خوب میشی عزیزم.
همش بیا دنبال رادین با هم برین بیرونا.


آوا جون بعله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کیمیا بیاد دنبال رادین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟غیرت میرت باباش هم که کلا تعطیله دیگه....


آوا مامان رادین
1 مهر 91 8:56
مریم جون فکر میکنی با وجود بچه های این دوره و زمونه دیگه حرفی از غیرت میرت باقی میمونه عزیزم!!!
خوب حالا اگرم تونستیم از این چیزا حرفی بزنیم خوب من رادینو میفرستم دنبال این دختر گل. بهش یاد میدم چجوری منت بکشه



آوای گلم به قول یکی از دوستان u made my day.....
ترکیدم از خنده....کاملا باهات موافقم....