کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

کیمیا و کفشهای مامانی

1391/7/21 18:29
نویسنده : مریم
916 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم

می دونم که عشق بزرگ همه دختربچه های دنیا پوشیدن لباس و کفشهای ماماناشونه و این موضوع در مورد شما خیلیییییییییییییییییییی پررنگه....شما عاشق پوشیدن تابهای من ،دامنهای کوتاهم ،بازی با لاکهایم(البته فقط و فقط بازی. چون خودت می دونی که لاک زدن تا قبل از مدرسه رفتن ممنوعه و باعث می شه دست نرم و لطیف بچه ها خشک و زبر بشه)،بازی با وسایل روی دراورم و مهمتر از همه اینها پوشیدن و بازی کردن با کفشها و دمپاییهای من هستی.....
این چند روزه درگیر انتخاب لباس و کفش و کیف برای عروسی المیرا جون (دختردایی خوشگل بابا) هستم. و شما هم نهایت استفاده را از وضع درهم برهم خونه کردی و تو یه حمله انتخاری کمد کفشهای من را زیر و رو کردی...البته این بار فقط به جعبه ها اکتفا نفرموده و همه کفشها را ریختی بیرون.....
کیمیا جان در نهایت تعجب من این اسباب بازی جدید بار اول دوساعت و نیم و درروزهای بعدی هر دفعه حداقل یک ساعت به شدت شما را سرگرم می کرد و به همین دلیل این کفشها به مدت ٢هفته وسط خونه سرگردون بودن تا بلاخره من مجبور شدم به خاطر غرغرهای بابا و علی رغم میل شما جمعشون کنم....حالا بقیه ماجرا به روایت تصویر....البته راستش را بخواهی خیلی ناراحتم که اینجا نمی تونم صدای شما را بذارم...شما هر دفعه با این کفشها داستانهایی متفاوت می ساختی و با خودت بازگو می کردی....
یه وقت دو جفت از کفشها عروس و داماد می شدند و بقیه هم مهمونهای عروسی و با هم بزن و برقص راه می انداختن....
یه روز دیگه کفشها بچه های مهدکودک می شدن و یکیشون مربی و چه بازیها که با هم نمی کردن....
یه وقت دیگه این کفشها همه اعضای یه خونواده مهربون می شدن و با هم می نشستند و غذا می خوردن....تو این خونواده پدر،مادر،خواهر،بادر،پدریزرگها و مادر بزرگها و ....حضور داشتند و هرکس نقشی خاص را ایفا می کرد.....

اول از همه بیرون اوردن و چیدن کفشها به ترتیب قد(چیدمان بسیار جالبی که به ذهنت رسید)

چقدر این لبخند زیباست...........کاربرد این لبخند فقط و فقط برای متقاعد کردن مامان و بابا در مواقع انجام یه کار ممنوع می باشد.

پخش کردن کفشها وسط خونه و شروع یکی از همون داستانهای واقعا" زیبا و حیرت انگیز از زبان کودکی که هنوز ٤ساله هم نشده....

چیدن کفشها دورتادور خونه و قصه مهدکودک و مدرسه و شاگردان و مربیها

و تکرار همون لبخند زیبا و فریبنده برای اینکه اجازه یه روز دیگه بازی با کفشها هم گرفته شود.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سمیرا،مامان آریامهر
24 مهر 91 3:03
دخترت خیلی نازه
به منم سر بزن خوشحال میشم


لطف دارین سمیرا جون...حتما" بهتون سر می زنیم

آوا مامان رادین
24 مهر 91 8:59
میگم خانم دکتر وقت کردی یه چند جفت دیگه کفش و صندل بخر تا این بچه بیشتر سرگرم بشه خوب.



مادرشوهر جون ....حالا هی بگو وقت کردی کفش بخر..اگه کفشهای کیمیا را ببینی چی می گی..جغله بچه هزارجفت کفش داره...

خاله سارا
2 آبان 91 23:47
من میگم یه برنامه بذار بیا اینجا کفش های من رو هم بچین
پریا
7 آبان 91 21:00
رو کفشای پرنیان هم حساب کن