کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

شیرین زبانیهای این روزها

1391/10/17 14:05
نویسنده : مریم
674 بازدید
اشتراک گذاری

همراهان مهربون این پست یه پست دنباله داره....این روزها هر حرف شیرینی که کیمیا بزنه تو این پست درج می شه. پس کماکان با ما باشید در این مطلب دنباله دار.....

کیمیا:مامان می شه یه دونه ماشین گنده بخریم؟؟
من: کیمیا جون از ماشین پدر جون؟(یعنی بنز)
کیمیا: نه مامانی از اونهایی که باید پاهامون را بلند کنیم تا بتونیم سوارش بشیم....منظورم ماشین پاشنه بلنده....
مهرداد:چی کیمیا؟؟؟؟تعجبمتفکر
کیمیا:بابا لطفا" سیاهش را بخر من بیشتر دوست دارم.مشغول تلفن

(پی نوشت: ما فعلا دوتا ماشین داریم که هیچ کدوم شاسی بلند(یا به قول کیمیا پاشنه بلند) نیستند. ولی به نظر می رسه مجبوریم یه فکری در این مورد بکنیمسوال)

**************************************

کیمیا:مامانی من مجبورم بزرگ شدم با دایی سینا عروسی کنم...ناراحت
من:چرا مامانی مجبوری؟
کیمیا:آخه شما یه بار گفتین وقتی یه خانم و اقا عاشق هم می شن با هم عروسی می کنن. دایی سینا هم عاشقه منه و من باید باهاش عروسی کنم.

(پی نوشت: دایی سینای کیمیا واقعا عاشق کیمیاست و این جمله که "کیمیا عاشقتم" را روزی هزار بار به کیمیا می گه.)

**************************************

بابا مهرداد خسته از یه جلسه کاری طولانی ساعت ٨شب رسیده خونه.به خاطر جلسه کت و شلوار و پیراهن خیلی رسمی پوشیده که کیمیا کمتر تو تن باباش میبینه. یه نگاهی بهش می کنه و می گه:بابایی چقدر خوش تیپ شدی. کاشکی هروقت اومدی مهد دنبال من اینجوری تیپ بزنی. مهرداد به سختی جلوی خودش را می گیره که کیمیا را قورت نده.بغل

 

**************************************

برای شام رفتیم رستوران. موقع برگشتن تا ماشین گرم شه طول می کشه و کیمیا حسابی سردشه.
مهرداد:هوا دیگه حسابی سرد شده.
کیمیا:آخ جون. وقتی هوا سرد بشه تولد کی می شه؟
مهرداد:نمی دونم کیمیا تولد کیه؟
کیمیا:تولد اونی که نشسته این پشت داره از سرما می لرزه.
مهرداد:من قربون اونی برم که داره از سرما می لرزه.بغل
کیمیا:بابا از این لوس بازیها در نیار. خوشم نمی آد.قهر
مهرداد:عصبانیعصبانیعصبانیپس چرا مامان روزی  هزار بار قربون صدقه ات می ره چیزی نمی گی؟
کیمیا:اون فرق می کنه.
من:تا 2روز قهقههقهقههقهقهه

**************************************

همسایه طبقه پایینمون نصف شب فوت کرده. برای اینکه کیمیا شاهد بی قراری و گریه اطرافیان نباشه و از اونجا که خودمون هم باید تو این مراسمها حضور داشته باشیم به بابای من زنگ می زنیم و ازشون خواهش می کنیم بیان کیمیا را با خودشون ببرن خونه شون. بابا می آن و در برابر خواسته کیمیا واسه اینکه بشینه جلو کوتاه می آن و کیمیا را می ذارن رو صندلی جلو.
کیمیا:آخیش پدرجون چقدر ماشین شما راحت و بزرگ و نرمه.
پدرجون:چطورمگه دخترم .ماشین خودتون هم که راحته.
کیمیا:آخه می دونی پدرجون این مامان و بابای من ،تو ماشین منو می ذارن عقب تو یه صندلی تنگ و کوچیک. تازه می گن شیطونی نکنم و حوصله ام هم سر نره. آخه می شه پدرجون؟؟متفکرمتفکر

پی نوشت:ما برای کیمیا خانوم بعد از 1سالگی 2بار صندلی ماشین Maxi-Cozi خریدیم که بین تمام صندلیهای موجود در بازار راحتترین (و البته گرونترین) بود.. اولیش مناسب برای بچه های 9 تا 14 کیلو بود و دومیش برای بچه های بزرگتر که می تونن تا 10 سالگی استفاده بکنند. حالا دیگه منظور خانوم خانومها از "تنگ" چی بود الله اعلم.

**************************************

داریم برای رفتن به تولد یلدا جون دوست صمیمی کیمیا(یا به قول خودش:خواهریم) آماره می شیم. کیمیا طبق معمول داره با وسایل آرایش من بازی می کنه. عصبانی می شم و با عصبانیت می گم:کیمیا دست به وسایل من نزن.
کیمیا:مامان با یه بچه ٤ساله اینجوری حرف می زنن؟
من:پس چه جوری باید حرف بزنم؟سوال
کیمیا:باید به بچه ٤ساله توضیح بدی نه که سرش داد بزنی.مشغول تلفن
من:خب وقتی بچه ٤ساله هنوز نمی دونه که نباید به وسایل مامانش دست بزنه باید دعواش کرد.
کیمیا:نخیر هم. بچه ها چون بچه هستند ممکنه کار بد بکنند ولی بزرگترها نباید اونها را دعو کنن. بایدبهشون توضیح بدهند.بازنده
من:-بععععععععععععععععععععععععععععله. چشمتعجبهیپنوتیزم

پی نوشت:تکیه کلام همیشگی ما به کیمیا:شما دیگه ٤سالته و نباید این کار را بکنی...حالا این تکیه کلام شوت شد تو صورتم در حد تیم ملی......

**************************************

 هوا خیلی آلوده است و شاهزاده خانوم یه هفته است به جای مهد رفتن تشریف می برن پیش مامان بزرگشون....
صبح تو ماشین:
کیمیا:مامان اگه من امروز با شما همکاری کنم و حرفتون را گوش کنم عصر منو می برین شهربازی؟
من:تعجبتعجبتعجب


 **************************************

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)