کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

3سال و 3 ماه....

دختر نازنینم امروز 25 فروردین شما 3سال و 3 ماهه شدی .....خیلی خیلی خوشحالم از اینکه یه دختر 3سال و 3 ماه نازنین دارم. ما امشب واسه شام کلی مهمون داشتیم.بابا بزرگ اینا،عمه طوبی و پسراش و خونواده هاشون...من هم یه عالمه غذاهای خوشمزه پختم  و خیلی به همه خوش گذشت...آخرش هم شما دخمل هنرمندم گفتی :مامان من می خوام برقصم. من هم آهنگ تولد مبارک را گذاشتم و شما باهاش یه رقص خوشگل کردی. دوستت دارم نازنینم . راستی این روزها (به قول خودت) یه بازی جدید کشف کردیم....شما ماههاست که عادت کردی روزی چندین بار به من بگی "مامان دوست دارم" خیلی وقتها که سرت گرمه یهو کارت را ول می کنی و می دویی می اییی پیشم و این جمله را بهم می گی.این جور و...
25 فروردين 1391

به نام مهر آفرین

به نام یگانه آفریننده عشق   کیمیای قشنگم،دختر نازنینم نمی دونم کی می تونی این نوشته ها را بخونی....ولی دلم می خواد هر زمان تونستی اینا را بخونی بدونی که من و بابایی عاشقانه  دوست داریم و شما دختر قشنگم باعث شادی و گرمی زندگی قشنگ ما هستی.... کیمیا جان از همون اول که به دنیا اومدی همیشه دلم می خواست لحظه لحظه زندگیت را برایت ثبت کنم ولی چه کنم که شما نازنین دخمل شیطون هیچ وقت به من فرصت این کار را ندادی....مدت زمان کوتاهی در دفترچه خاطراتت وقایع هرروزت را نوشتم که اون هم با بزرگ شدنت و افزایش شیطنتت نا تمام موند.به هرحال امیدوارم بتونم  اینجا لحظات زیبایی را که در کنار تو داریم را بنویسم. فعلا" تصمیم دا...
4 فروردين 1391