کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

خوراکیهای ممنوع

1391/1/30 14:22
نویسنده : مریم
675 بازدید
اشتراک گذاری

گل دختر ناز و شیرین زبونم

از اونجایی که من و بابایی خیلی به تغذیه شما اهمیت می دیم یه سری از خوراکیها را که معمولا" همه بچه ها دوست دارند ولی چیزهای مضری هستند واست ممنوع کردیم و کاملا" هم به خودت توضیح دادیم که این خوراکیها چرا ممنوعه....از اونجا هم که شما بی نهایت دختر منطقی هستی کاملا" این موضوع را پذیرفته و حسابی هم از ایده خودت در این مورد دفاع می کنی.تشویق

از جمله خوراکیهای کاملا" ممنوع نوشابه،ایستک ،پفک و....می باشد.ما بهت یاد دادیم که نوشابه فقط مال باباهاست. مامانا دوغ و ایستک می خورند و بچه ها فقط دوغ و آب.راستی اینجا باید یه تشکر حسابی از مامان طلا و مادر جون هم بکنم که به این حرف من ارزش می دهند و جلوی شما هیچ وقت نوشابه نمی خورند. ماچخودم که خب نوشابه نمی خورم و شما چون می بینی که اونا هم نمی خورند حسابی قانع می شی.البته ما بارها شاهد عکس العملها و جملات قصار شما هم در این زمینه شدیم .

چند وقت پیش تولد الهام جون بود. موقع شام خوردن من و شما نشستیم کنار چند تا بچه همسن و سال خودت.تمام اون بچه ها داشتند نوشابه می خوردند. شما یه نگاه به من کردی و گفتی مامان چرا اینا نوشابه می خورند؟گفتم نمی دونم. خودت بهشون توضیح بده که چه کار اشتباهی می کنند. شما هم برگشتی بهشون گفتی:بچه ها اگه نوشابه بخورند باکتریها می آن و دندوناشون را سیاه می کنند.واسه همین بچه ها نبایدنوشابه بخورن. نوشابه مال باباهاست. مامانا دوغ و ایستک می خورند بچه ها هم فقط دوغ یا آب می خورند. اون بچه ها هم که به عمرشون اسم باکتری نشنیده بودند هاج و واج نگات کردند. تعجبتا اینکه یکیشون در دفاع از کار خودش گفت "مامان من اجازه داده نوشابه بخورم" شما هم که اصولا" تو جواب دادن کم نمی اری گفتی: ببین مامان من خانم دکتر و فقط اون می دونه که باکتریها از کجا می آن مامان تو که خانم دکتر نیست.پس مامان من راست می گه.......بازنده

کیمیای نازم این حرفت و این نحوه توضیح دادنت نه تنها بچه ها که من و بابا و بقیه بزرگترها را هم میخکوب کرد. ما هیچ وقت در این رابطه هیچ حرفی به تو نزده بودیم و من واقعا" متعجبم که شما چطوری اون لحظه تونستی این طوری با قاطعیت جواب بدی.اون بچه ها نوشابه هاشون را ول نکردند ولی شما در نهایت اعتماد به نفس آب خوردی(چون دوغ هم نداشتیم) و طوری به اونا نگاه می کردی که انگار داری خوشمزه ترین نوشیدنی دنیا را می خوری و اونا هم دارند بزرگترین اشتباه زندگیشون را می کنند.قهر

تو تولد آرتین و آرمیتا هم طبق معمول اون دو تا داشتند نوشابه می خوردند که شما مثل همیشه بهشون توضیح دادی که چرا نباید نوشابه بخوریم ولی این بار منطق و اعتماد به نفست اونا را تحت تاثیر داد و هردوتاشون از مامانشون آب خواستند.خوشمزه

یکی از زیباترین جملات تو در این رابطه وقتی بود که یه روز عصر بابا تلفن کرد و به من گفت چیزی نمی خواهی سرراه بگیرم من هم از شما پرسیدم و جنابعالی با یه قیافه حق به جانب گفتی:پفککککک که ممنوعه،چیپس هم که.....(به من نگاه کردی و ادامه دادی)ممنوعه،متفکر باشه بگو آب سیب بگیره. اون که دیگه ممنوع نیست؟ بیسکویت مادر هم که اصلا" ممنوع نیست.قهرعلی رغم اینکه اب سیب هم جزو خوراکیهای شرایط خاصه ولی طرز گفتنت به قدری زیبا بود که من از بابا خواستم واست بگیره.

لحن کلام شما کاملا" این معنی را داشت که من دلم می خواد اینا را بخورم ولی به خاطر شماها و حرفتون نمی خورم. یعنی یه جوری یه منت بزرگ سر من گذاشتی و یه جورایی ازم امتیاز گرفتی و ما را بدهکار کردی.دوستت دارم دختر باهوش و شیرین زبونم.........خیال باطل

 یه شب بهانه چیپس گرفتی و یه گریه زاری خیلی مفصل راه انداختی ولی از اونجایی که ما وقتی شما گریه می کنی حرفت را گوش نمی کنیم و در عین حال چیپس هم جزو خوراکیهای ممنوعه واسه شماست بهت ندادم و شما بعد از 1ساعت ونیم گریه بی حال شدی و خوابت برد. صبح روز بعد سر صبحانه علی رغم اینکه می دونی چیپس به قول خودت "ممنوعه "با لحن خیلی طلبکارانه ای به من وبابا گفتی دیشب که من گریه می کردم و چیپس می خواستم چرا بهم ندادین؟بازنده

 

یه شب همسایه هامون واسه بازدید عید اومده بودند پیشمون.شما هم حسابی اذیت می کردی و الکی بهانه گیری می کردی.من هم چون واسه شام هم مهمون داشتیم یه چند تا چیپس بهت دادم تا بذاری پذیرایی کنم. شما هم همه را خوردی و بعد از تموم کردنشون گفتی:مامان مگه چیپس ممنوع نیست؟پس چرا به من دادی بخورم؟خیال باطل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)