کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

نماز خواندن کیمیا

1391/4/19 20:08
نویسنده : مریم
981 بازدید
اشتراک گذاری

کیمیا خانم وروجک

یکی از محبوب ترین شیطنتهای شما ایجاد مزاحمت برای هرکسی است که داره نماز می خونه به خصوص پدرجون و مادرجون و دایی سینا.....برداشتن مهرشون و بالا رفتن از سر وکولشون که کار همیشگیته و الان هرکی جلوی شما نماز می خونه تو هر دو تا دستاش مهر اضافه نگه می داره. اولها متوجه این موضوع نبودی بعد که فهمیدی داستان از چه قراره تا کسی شروع به نماز خوندن می کنه فوری دستهاش را به زور باز می کنی....

خلاصه دیگه کسی نمی تونه جلوی شما نماز بخونه و همه کاملا" در خفا و پنهونی نماز می خونن که مبادا شما ببینی....

چند روز پیش حسابی اسباب خنده هممون را فراهم کردی و من هم دلم نیومد این عکسهات را به یادگار واست نذارم.

تو عکس زیر جایی که علامت گذاشتم کله مبارکه دخترکمونه....

اغاز نماز

کیمیای پنهان شده

هنگام ذکر تشهد

سجدا با اعمال شاقه

دختر گلم من سعی کردم از نوزادی شما را با خدا و نعمتهایی که بهمون داده آشنا کنم....اون موقع ها که تازه حرف زدن را شروع کرده بودی به نماز می گفتیم"مرسی خدا" و من بهت توضیح داده بودم که ما توی "مرسی خدا "از خدا تشکر می کنیم.

 الان هم مدتی است که بهت شکر کردن را یاد دادم و دوتایی باهم هرشب خدا را به خاطر نعمتهایش شکر می کنیم . هرشب در مورد یکی از نعمتهای خدا که بهمون داده حرف می زنیم. مسایل خیلی ساده ای که شاید به چشم خیلی از بزرگترها متاسفانه نمی اد ولی ما با هم درموردش حرف می زنیم. بابای خوب،  مامان مهربون، کیمیای باهوش و ناز، اسباب بازیهات،خونه،ماشین،خوراکی،غذا،عروسکهات،مامان بزرگها و بابابزرگها و....خیلی وقتها خودت مثال می زنی .چیزهای خیلی به ظاهر ساده مثل تختت،کتابهات،کمدت،دوستات....

دخترکم فقط ذهن پاک و معصوم تو می دونه که داشتن هرکدوم از این وسایل چقدر باارزش و مهمه .....چیزی که برای خیلی از ما بزرگترها خیلی خیلی پیش پا افتاده است و حتی یه وقتهایی  فکر می کنیم که "حقمونه"...

عسلم هیچ وقت در زندگیت خدا را و نعمتهای بیکرانی که بهمون داده را فراموش نکن.......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آوا مامان رادین
21 تیر 91 12:50
کیمیا جون هیچ میدونی کارات خیلی شبیه رادینه. چون اونم الان دقیقا همین کارهای شمارو میکنه. من دیشب سه بار رفتم تو اتاق نماز بخونم و چون رادین دنبالم اومده برگشتم. تا بالاخره ساعت 11 که ایشون خوابیدن تونستم نمازمو بخونم. عکسارو که دیدم دقیقا همینکارها رو رادین هم میکنه. خیلی خوبه عزیزم که قدر نعمتهای خدارو میدونی. قدر مامانی گل رو هم بدون که این چیزارو بهت یاد میده. همیشه سلامت باشی عزیزم.
مامان آیلا
1 مرداد 91 11:12
ممنون که به ما سرزدین و سپاس از پیام تبریکتون خانم کوچولوی شیطون پس ما هم به این زودی انتظار نداشته باشیم آیلا هم دست از اين کاراش بکشه
پدربزرگ ارغوان
9 مرداد 91 18:25
http://niniarghavan.niniweblog.com
سلام دخترم مریم : خیلی لذت بردم از این عکسای کیمیا خانوم وروجک از متن های زیبا ودلنشینتان مشعوف شدم برای همین الان هم که به نت اومدم سعی کردم بازم نوشته هاتون را بخونم .با ید کیمیا جان بدونه مادر فرهیخته ای دارد که احساساتش قرین دخترش است براتون دعا می کنم دستور فرمودید آدرس نوه ام را براتون بنویسم بالا نوشتم امیدوارم زحمتتون ننداخته باشم ..ب


بابابزرگ جون امشب خیلی به یاد پدربزرگهای مرحومم افتادم... آرزو داشتنددکتر شدنم را ببینند و ازدواجم را و فرزندم را....ولی حیف....یکی 1سال قبل از قبولیم در دانشگاه رفت و دیگری 1ماه قبل از تولد دردانه قلبم....خیلی خیلی دلتنگشونم.... و دلتنگ مادربزرگم که 2ماه قبل پرکشید(حکایتهایشان را در وبلاگ نوشته ام)...خوش به حال ارغوان. کاش بداند چه نعمت گرانقدری دارد...
مرسی از آدرس.... در آرامش ملکوتی صبح و دمدمای اذان و بعد از سحر نوشته هایتان را خواهم خواند..
ارغوان نازنین را ببوسید و ببویید.