کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

کیمیای زندگی ما

کیمیای عکاسم....

1391/4/26 23:45
نویسنده : مریم
1,268 بازدید
اشتراک گذاری

گلدونه قشنگم

همه اونهایی که مامان مریم شما را می شناسند می دونن که من به همون اندازه که داروسازی را دوست دارم عکاسی را هم دوست دارم....و راستش یکی ار بزرگترین آرزوهای من تو زندگی اینه که یه روز بتونم یه دوره عکاسی حرفه ای برم.افسوس به هرحال همه این علایق دست به دست هم دادن که من همیشه دوربینم دستم باشه و سعی کنم تمام لحظات زیبای زندگیم را ثبت کنم.مهمترین نکته در این مورد هم اینه که من تمام عکسهای زیبایی را که می گیریم چاپ می کنم و الان که ٦سال از زندگی مشترک من و بابا می گذرد ما ٦تا البوم عکس از این ٦سال زندگی داریم و شما هم که .......خودت حتما" بهتر می دونی....مگه می شه ادم عاشق عکاسی باشه،یه دختر خوشگل و خلاق و باهوش وناز و مهمتر از همه خوش ژست هم داشته باشه اون وقت بتونه جلوی خودش را بگیره و از این نازنین تند تند عکس نگیره؟ سوال

خلاصه این علاقه مفرط من به عکاسی خوشبختانه به شما هم منتقل شده و یه وقتهایی عصرها که بیکاریم می گی "مامان می شه تابلوها را بیاریم ببینیم؟(که البته منظور از تابلو،آلبوم می باشد.خجالت

امروز عصر برای اولین بار گفتی"مامان اجازه هست من عکس بگیرم"....و خب من هم طبیعتا" بهت اعتماد کردم و دوربینمون را بهت دادم تا هرچند تا عکس که می خواهی بگیری.....و شما از اون ذوقهای خیلی خوشگل کردی که من عاشقشم......

سوژه اول بابا بود که داشت با لپ تاپش کار می کرد

اولین سوژه عکاسی:بابا

سوژه دوم  سطل نون خشکهامون بود...انتخاب سوژه ات برایم خیلی جالب بود....شما مثل همیشه به مسایل خیلی ریزی که ما آدم بزرگها هرروز می بینیمش و بی تفاوت ازش رد می شیم توجه کردی و مثل همیشه گفتی" مامان اجازه هست از این سطلتون عکس بگیرم؟" و من هم گفتم بگیر دخترکم 

سوژه عکاسی:سطل نون خشکها

و سوژه بعدی که دهها عکس ازش گرفتی ومن عاشقش شدم ....خودت بودی.....این بار دوربین را به سمت خودت گرفتی و دهها عکس از خودت با ژستهای مختلف گرفتی....

سوژه عکس:کیمیا

و باز یه نگاه دقیق دیگه.... تابلوی پروانه های راهرو اتاق خوابهامون.....تابلویی که من و بابا کم کم داشتیم وجودش را فراموش می کردیم ولی دختر ناز و با دقتمان دوباره کشفش کرد....

سوژه:تابلوی پروانه ها

و در نهایت رفتی اتاقت و عروسکهات شدند سوژه عکاسیت و ما فقط صدای دوربین را شنیدیم و صدای زیبای شما را که داشتی به عروسکهات می گفتی:

_نوشین اول می خوام یه تکی از تو بگیرم.....(بعد گویا سارینا به این موضوع اعتراض کرد)

_باشه سارینا تو هم وایسا پیش نوشین...(وبعد دهها عکس از نوشین(عروسک با لباس صورتی) و سارینا(عروسک با لباس آبی) گرفته شد.

سوژه عکس:نوشین و سارینا

_حالا نی نی بزرگ(عروسک محبوبت) و پینا وایسن پیش نوشین....آخه تولد نوشینه....

سوژه عکاسی:نوشین و نی نی بزرگ

آفرین دخترکم.....دوستت دارم هزاران تا.....هیچگاه ثبت کردن لحظات زیبای زندگیت را فراموش نکن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زهره مامان آریان
3 مرداد 91 2:58
واقعا این کوچولوها به چیزایی دقیق نگاه می کنن که ما حتی نمی بینمشون
اون عکسی که از خودش گرفته خیلی جالب شده[h


دوست عزیزم سلام. کاملا" حق با شماست....دنیا از دریچه دید بچه ها یه شکل دیگه و خیلی قشنگه.
از اینکه به وبلاگ دخترم سرزدین متشکرم. پاینده باشین و سلامت...